بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

  گفتم زنان به عشق محتاجند؟ گفت عشق به زنان محتاج است. و بعد، مرا بوسید.


گفتم زنان به نور محتاجند؟ گفت گیاهان تمامشان به نور محتاجند. گفتم زنان گیاهند؟ گفت روینده و شکننده‌اند و بر زمستانهای طولانی فاتحند، گیاهند. و بعد مرا بوسید.


گفتم زنان به رنج محتاجند؟ گفت زن زخمی رنج است، و خالق رنج است، و مداوای رنج است، و تداوم رنج است، و پایان رنج است، زن رنج است، و کیست که به خود محتاج نباشد. و بعد مرا بوسید.


گفتم زنان بی نیازند نه؟ گفت نه، زن نیاز و بی‌نیازی است در هم تنیده.


و بعد مرا بوسید و گفت از یاد نبری زنان بسیار اندکند، و مردان نیز. شراب بسیار اندک است، و تنگ بلور نیز. نور بسیار اندک است، و گیاه نیز. به یاد بیاور برایت گفتم ما بیشتر سنگ آدم‌نماییم، مرد و زن کم است، رنج و جنون از حد گذشته است.


گفتم برای همین است که این‌همه تنهاییم؟ گفت برای همین است که این همه تنهاییم.


و بعد رفت، و دیدم نور شد، و گیاه شد، و رنج شد، و باهار شد، و ابر شد و بر کویرها بارید. نگاهش کردم، تا زمانی که خوابم برد، و خواب دیدم ابر را آتش زده‌اند، گریه‌ام گرفت، از خواب پریدم. همان‌جا بود، مرا بوسید، مرا خواباند، و باز تنها ماند...


#حمیدسلیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.