ژاله صبحدم خبر از کوچ دارد
باد ولگردی زوزه کشان جار می زند
تابوت های سرخ را بیآرایید
گورهای غریب دهان باز کرده
روله روله
اوما اوما
مادری آن را سروده است
که نمی داند شعر چیست
سنگینی سکوت را به مسلخ می برد
آرام زمزمه می کند
بخواب که من با صدای اشک هایم
برایت لالایی می خوانم
پا به پای لالایی
اشک می ریزد
شانه هایش می لرزد
وداعی تلخ با امید ها
لالایی مرگ
روله روله
اوما اوما
گلوله
دار .....