ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
در نوجوانی و نیمه های اول جوانی برای خودت رویا میبافی ایده های زیبا در سر میپرورانی و دلت میخواهد زندگی زیبایی داشته باشی تحصیلات عالیه داشته باشی .. اما همه اینها را کنار می گذاری و تمام هم و غمت میشود بچه هایت و بشور وبساب وکمدهای مرتب..و گوشه گوشه خانه که برق می زند و درست کردن لواشک وبرگه زرد آلو وانواع مربا وترشی ..و غمهایت میشود اخم کردن بچه هایت وغذا نخوردنشان و...تمام مشکلات دنیایت این است که چطور خورش کرفست را جا بندازی و عطر خورش سبزی ات تمام محله را مست کند روزگارت بدینسان میگذرد تا اینکه اتفاقی می افتد و پرتت می کند به روزهای نوجوانی وحال وهوای آن روز هایت .همین تلنگر کافیست تا یکباره دنیایت هوار شود روی سرت که چقدر از آرزوهای زیبایت دور شدی.....