بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

به آسمان شک می کند
دست روی غبار ستاره ها می کشد
نام آخرین معشوقه اش را
در گوش ماه می خواند
نام زنی که تمام این سال ها
قلبی زخمی را
با خودش همه جا برده است

ردای شیطان را می پوشد
سیبی سرخ
در دستان حوا می گذارد
تا آدم با تیر و کمانش
راهی بیابان های زمین شود

درهای بهشت را می بندد
می گوید
بهشت به ظلمات باز می شود
به خون
به اندوهی بی نام
به پرهیب خدایان
و خدایان مرگ را ساده می کنند
 مثل یک اتفاق ساده
ساده مثل دروغی کودکانه
که در خواب هم اتفاق می افتد
مثل تردید اشیا
در سایه - روشن غروب
شکل خیالی سرگردان
که تمام روز
لا به لای کلمات و اشیا پرسه می زند
مثل پرتاب شدن در فیلمی قدیمی
فیلمی سیاه و سفید
که هیولایی هزار دست
هزار دهان
از آن بیرون می آید
همه چیز را به درون می کشد
و یک نفر که شبیه هیچ کس نیست
و یک نفر که شبیه آدم نمی شود
تاریکی را
در ته  یک گرداب می چرخاند
گردابی از کلمات غبار گرفته
از سایه ها و اشباح
از تیرهایی که به سمت ناگهان رها می شوند
به سمت یک اتفاق
یک اتفاق ساده...

و شک می کند
به اتفاقات ساده
به کلمات غبار گرفته
به مرگ که در کوچه ها جاری ست
به آسمان
به زمین و ماه و ستاره
به آدم که تیر و کمانش را
آویزان نمی کند
و به زنانی دلتنگ
که قلب هایی خون چکان را
هر شب
با خودشان به بستر می برند .

احمد رضا غفاری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.