بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

خواستم بگویم سلام دیدم دست سلام را گرفته ام و دور شده ام. دور دور ... زن ها از یک جایی ماندنشان بی معنی ترین واژه ی ممکن میشود و من زن ماندن نبوده ام .من همچون بلدرچینی که پروازش را از یاد برده میدوم به قصد پریدن ..شاید به آسمان ها اوج نگیرم شاید اوج را تجربه نکنم ولی انقدر میدوم و بالهایم را به هم میزنم تا دور شوم دور دور .... این روزها پاهای بلدرچینی ام به خاک و خاشاکی گیر کرده است که توان دور شدن را از من گرفته است ... از این روزها اگر برایت بخواهم بگویم درست مثل پرنده ی در قفس مانده ای شده ام که راه پریدنش را بسته اند ...

خیلی سالها پیش کسی به من گلایه میکرد که چرا زن های قصه هایم یک جایی از زندگی میگذارند و میروند چرا نمی ایستند و مبارزه نمیکنند . آن روزها نتوانستم جواب آن فرد را بدهم ولی باید بگویم زن های قصه هایم از یک جایی به سطوح می آیند بلند میشوند خودشان را در آینه نگاه میکند گره ی روسریشان را سفت میبندند و میروند می دانی برای چه ؟ برای اینکه به زن های قصه هایم یاد داده ام که چیزهای با ارزششان را ببخشن یاد داده ام باید چشم بپوشند از تمام داشته هایی که دوستشان دارند و بروند . غم انگیز و دردناک است ولی من چیزهای خیلی باارزشم را از دست داده ام فقط برای اینکه فکر کرده ام باید گذاشتشان برای آدمهایی که محتاج ترند. زن های قصه های من روزی بلند میشوند و میروند فقط برای اینکه زن ها اگر در جایی بمانند میمیرند
؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.