بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بالماسکه ای در کار نیست
به این چهره های تاریک عادت کرده ایم.

پشت صورتک اول
کسی پنهان شده است...
با صدای ساز
دعوت رقصندگان را می پذیرد
از من راه می افتد
به تو می رسد
تانگو می رقصد
باباکرم امانش را بریده است
به کمر که می رسد
می افتد میان جمعیت
و این رقص خودمانی
صورتکی غریب که نمی دانی از کجا آورده ای

با صورتک دوم مست می شود
در خیابان سور می دهد
کافه را به هم می ریزد

صورتک سوم
زنانی سیاهپوش در من گریه می کنند

اما نه
شاید کار آن قابله ی نابکار است
من که با سر به خشت خام افتادم
و دماغم بوی خاک می دهد هنوز

بیچاره مادرم
از آسمان نیشابور
سنگی به پیشانی ام آویزان کرد
و چشم زخم پدر
هنوز از پهلویش بوی خون می آید

احمد رضا غفاری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.