-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 اردیبهشت 1397 20:41
آدم وقتی دستش به جایی بند نیست سراغ آرزوهایش میرود . . . آرزو هایش که محال شد غرق میشود در رویاهایش
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 اردیبهشت 1397 20:39
گاهی گذشته سراغم را می گیرند گاهی... هوای تو.... فرقی نمی کند... هردو ... ختم میشوند به دلتنگی من
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اردیبهشت 1397 19:30
باید یاد بگیرم دوست داشتن که از حدش گذشت ردش مثل یک زخم کهنه و عمیق میماند روی دلت زخمی که هرچه بخراشی اش پوست میاندازد و دوباره از نو تازه میشود.. باید یاد بگیرم آدمها را به قدر ظرفیتشان دوست بدارم نه به قدر بزرگی دلت آدمهای حالا یاد گرفته اند هرچقدر که عزیزتر شدند دورتر شوند آنقدر که به وقت دلتنگی دستت بهشان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اردیبهشت 1397 19:29
مثل همیشه لبریزم از حرف و ماندهام روی خط سکوت رو آورده ام به تمرین فراموشی، فراموش کردن، رفتن های بی خبر، رفتن های میانه ی خوشی فقط میدانم که رد خیلی چیزها باید محو شود از جاده شلوغ ذهن من، گاهی برای رسیدن به آرامش از خاطرات خوب هم باید گذشت چه فایده وقت یاد آوردنشان لبخند بنشیند روی لبت و بعد که مرورش تمام شد بغضی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشت 1397 20:08
فرقی نمی کند در چه سنی عشق را تجربه می کنی ، چهارده سالگی ، بیست سالگی یا پنجاه سالگی همین که دل ببندی و شکست بخوری براى همیشه دردى در قلبت خواهد ماند این قصه این انتها این بن بست و این تنهایی باقیست تا هر زمانی که نفس می کشی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشت 1397 20:07
گاهی دلم میخواهد از تنهاییم لذت ببرم ..هیچ فکر کردی چقدر خوب است صبح زود از خواب بیدار شوی و خیابان خیس وباران زده و خالی را برای رفتن به مقصدت تنها قدم بزنی، دختران وپسران مدرسه ای را ببینی و برایشان آرزوی موفقیت کنی و لبخندت را به صورتشان بپاشی ، دلت ضعف برود از حال خوبی که داری... آخ که چقدر دوست دارم این حس و حال...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشت 1397 20:07
صبح که از خواب بیدار شدم توی آینه چشمم به زنی افتاد رنگ پریده با موهای سفید ،یک لحظه دلم بحالش سوخت چین وچروک دور چشمهایش حاکی از خستگی روزگار بود .. ..بعد از سالها توی چشمهای خودم خیره شدم... چند دقیقه ی طولانی... دلم برای خودم، برای کسی که سالهاست در کوچه پس کوچه های زندگی گم کرده ام تنگ شد... احساس کردم پیر شده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 21:45
هرشب وقتی تمام چراغها خاموش می شود خودم را به خواب می زنم من ... آرام آرام ، در خیال ، با تو قدم می زنم شوق را در سینه ام پنهان می کنم بارها و بارها . زمزمه ات می کنم وای چقدر زیباست ، رویای تجسم بودنت ... اینجا خواب ، گناه نیست میدانی ، زن های منتظر همیشه خواب می بینند ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اردیبهشت 1397 20:46
گاهی محزونم و غمی غریب دلم را چنگ می زند و گاهی سراپا شور و شعفی ناشناخته ام . گاه ترانه ای قدیمی را زیر لب زمزمه می کنم و گاه تلاش می کنم تا ذهنم از هر چه فکر انبوه قدیم و جدید است خالی شود . دچار درد مزمنی شده ام به نام بی قراری راستی حالم را چگونه تفسیر می کنی ؟ چه نامی بر این آشفتگی و بی سامانی می گذاری ؟...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اردیبهشت 1397 20:45
دیشب خواب دیدم... ولوله ای از باغ بلند شد صدای چنگ و دندان کشیدن حیوانات، ترس برم داشت آرام بلند شدم و به طرف باغ رفتم با دیدن خیل بزرگی از کفتارها و بوزینه ها و روباه ها تعجب کردم . لاشه ای خون آلود وسط باغ به چشم می خورد که نفهمیدم لاشه چیست. که اینچنین لت و پار شده ولی صدای ناله های کوتاهی به گوش میرسید گویا اخرین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 فروردین 1397 21:21
هرگز فراموش نکن مرا ندیدی تبسم تلخ مرا ندیدی برق چشمانم را به حساب شیطنتم گذاشتی عاشقانه هایم را به حساب نوجوانی ندیدی... نشنیدی.. یادت را ربودم زندانی ساختم درون قلبم می توانی از صندلی های کلاس بپرسی .. وقتی ... در انتظار نشسته بودم . تو باد بودی و از من گذشتی به همین سادگی زمان آن رسیده تا بگویم اگر بدانی ، چه ها در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 فروردین 1397 20:59
تنهایی چه کارها که با آدم نمی کند . تو را به گردش می برد باغ های بابونه و بنفشه چمنزارهای پر از لاله از لابلای مریم های خفته با فانوسی جاده های انتظار را برایت روشن می کند برایت غزل می گوید غزلی از رقص شقایق تو را تا اوج رویا می برد با تو قدم می زند آرزوهایت را دانه دانه برایت می شمارد و آرام آرام زمزمه می کند صدای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 فروردین 1397 20:00
هی شب می شود. شب می شود و من در مسیر این باد نشسته ام کاغذهایم را پریشان می کند و موهایم را پریشان می کند چقدر حرف دارم من دلم می خواهد بپرسم چقدر طول کشید تا مرا رساندی به اینجا که الان ایستاده ام؟ به گمانم تو یک مژه بر هم زدی و یک جمله نوشتی و آسمان بارید بر سرمن. آسمان بارید ودنیای من متروک شد. گم شد. فراموش شد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 فروردین 1397 08:07
نمی دانم بهار که می آید رقص شاپرک ها را باور کنم یا تارهای سپید موهایم را. نمی دانم عطر گلهای بابونه ویاس وبنفشه را باور کنم یا دلتنگی های شبانه را نمی دانم رقص باد را لابلای چمنزار را باور کنم یا بغض سنگین آرزوهایم را نمی دانم چک چک باران وغوغای آواز چلچله را باور کنم یا بیقراری دلم در کوچه های خسته از انتظار را نمی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 فروردین 1397 08:06
من چهار بار دیپلم گرفتم .بار اول خودم وسه بار با بچه هام .تا یادم میاد از کلاس اول من با اینا درس رو خوندم وبراشون توضیح دادم وامتحان گرفتم .گاهی خسته می شدم وکتابهاشون رو پرت می کردم ومی گفتم برو از اول بخوان .......... یه روز پسرم امتحان داشت .گفتم : برو کتابت رو بیار ..بعد شروع کردم به سوال کردن ..خوب بود ولی اونی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 فروردین 1397 19:54
عمرم سپری شد داشته هایم چیزی جز یک خاطره نیست ورویا های بی آواز و تو که با ارزشترین خاطره ی من بودی در هیایوی باران های پاییزی گم شدی .. حالا من ماندم و زمستانی که هرگز بهار نمی شود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 فروردین 1397 19:53
بند می زنم تکه تکه های رویاهایم را در قاب شعر همهی واژهها را با یاد تو ردیف میکنم. عطرمحزون خاطرات در بهار خالی از وجود تو بوی تلخ تنهایی و اندوه یک عمر رویا بافتن و بهار می آید... و بهار می آید
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 فروردین 1397 19:51
اولش بگم من زیاد اهل فوتبال و کل کل نیستم اگه بازی جهانی باشه واسه برد ایران هورا میکشم و دعا میکنم ولی بازیهای داخلی رو زیاد حساسیت نشون نمیدم خانواده عمه وعموی من فوتبالی هستند .آبی وقرمز .عمو وعمه ام زیاد با هم بحث میکنند دیروز مسابقه استقلال با نمیدونم کدوم تیم بود ما هم مهمون خونه مادرم .من بیقراری عمه ام رو می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 فروردین 1397 19:51
نبودنت را تاب می آورم رفتنت را تحمل می کنم فراموش شدنم را باور می کنم اما اسمت را نمی توانم از برگ برگ زندگیم پاک کنم ......
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 فروردین 1397 19:48
میدانی برای این همه احساس عاشقانه من.... سکوت جواب قشنگی نیست باور کن
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 فروردین 1397 19:48
امشب قلم در دست من نیست من نقاش این تنهایی نیستم و این خاطرات دور است که قلم در دست گرفته ونبودنهای تورا بر قاب دلم نقاشی میکند.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 فروردین 1397 21:59
گاهی رویا می بافم دستت را میگیرم از لابه لای رویاهای شیرین بیرونت میکشم مینشینم و هی حرف می زنم وحرف می زنم تو هم میخندی رژه ی خاطرات در چشمانم نجوای آهنگین بودنهایت در گوشم وبی دلهره خود را وقف تمام ثانیه هایت می کنم چقدر دلتنگم دلتنگ دلتنگ..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 فروردین 1397 21:58
شب که می رسد بی تاب می شوم دلم اندکی با تو بودن میخواهد کمی نزدیکتر از خیال مگر میشود که شب باشد و خیال دمار از روزگار تو در نیاورد..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 فروردین 1397 21:57
هوا کم است برای نفس های آخر. در تاریکی بغض ها یم سرازیر می شوند و در انبوه این سکوت پر از تنهایی گم می شوند کاش بودی... به همین سادگی...کاش بودی... کسی دارد بی تو جان می دهد بی آنکه بدانی هر چه زودتر بیا پیش از انکه تمام شوم کاش تنها همین لحظه های آخر بیایی برای آنکه این قصه بی پایان نمیرد برای من... منی که شاید دیگر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 فروردین 1397 21:57
معلم میگفت: نقطه، سر خط هر چه نقطه میگذارم سر خطی نمیرسم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 فروردین 1397 16:09
لاله های سرخ دشت را پر کرده شقایق های وحشی سر فرو برده در گوش هم.. پچ پچی..غریب از چه حرف می زنند؟؟ باد نجواکنان خود را به انها می رساند همهمه..صدا.. دلتنگی های من را در گوش شقایق ها جار می زند همه با هم می گویند زنی بی صدا آوار می شود در باد مویی برای پریشانی ندارد دلی دارد امّا در جاده های سرد تنهایی که با صدای پچ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 فروردین 1397 16:06
من در انتظار سوی چراغی کنار جاده نشسته ام نمیدانی چندبار بخاطر پرواز شاپرکها و سو سوی کرم شب تاب ناگهان گر گرفتم و ایستادم چشم در راهم جاده هایی ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺮﺳﻨﺪ ﻧﻔﯿﺮ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻖﻫﻖ ﺗﻨﻬﺎیی ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ انتظار هم دیگر سودی ندارد به جاده ها چیزی نگویید او دیگر نمی اید
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 فروردین 1397 16:06
من دلم برای پیچک سر دیوار میسوزد یاس هایی که دیگر گل نمیدهند، بهار بی چلچله ، بی بنفشه دیگر نسیمی از مهر شمشادهای کوچه را به رقص نمی آورد منم و یک دل، پر از بی تو شکستم در قصیده، در غزل، بیا پرواز کنیم با هم برویم تو ازین برزخ آشفتگی ها، من ازین گرداب تنهایی ها، لانه ای امن بسازیم بیا تا لانه ای سبز بسازیم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 فروردین 1397 16:05
امشب... در کوچه های دلتنگی، غمگین ترین ترانه را زمزمه می کنم غمگین ترین ترانه را... آنگاه که یک شب بهار از کاشانه من کوچید. کاش هیچوقت آن بهار نمی آمد که سر سفره هفت سین مثل بچه ها با سماجت زل بزنی به ماهی های قرمز و هی تند تند آرزو کنی و آرزو کنی که تا سالها کنار هم باشیم ارزو کنی برای من ، برادرت ، خانواده ات ومن...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 فروردین 1397 16:04
تو رفتی من اما موهای سپیدم را ندیده می گیرم کودک می شوم بهانه می گیرم که آهنگ صدای تو را برای لالایی تمام شبها یم انتخاب کنم