-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 بهمن 1397 21:07
توورویاها یت تو و رویاها یت را دریا با خود برد! وپیش ازآنکه زندگی به گفتگویی برآید، موج دریا آرزوهایت را شست، و جلبکها پیکرت را به غرقاب سیاه اعماق فروکشیدند. آب را توانِ برکول کشیدنِ جان ات نبود، پس برگرده یِ خاک بازت فرستاد. فرزند سرگردان زمین، درچرخه یِ بیدریغ استثمار زندگی ات تاوان لقمه ای نان شد! تا سرود هماهنگ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 بهمن 1397 21:05
من تمام شب،آری تمام شب مرده بودم نمیدانم به کدام گورستان رفته بودم سوگواران رسیدند یک به یک خیال تو هنوز نزدیک من بود ولی... انگار هر چه دست دراز می کردم دستم به تو نمی رسید . در آن دور دورها نشسته بودی مثل سراب باد گفت : به نجوا تمام شب تمام شب در دور دست ها کسی سازش را می نواخت و میگریست .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 بهمن 1397 21:04
تنها بوسه هایت آرام می کند سختی مرگ را در باور زنی که زخمهای بی شماری دارد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 بهمن 1397 19:20
نظام های مقدس" از خیال و اوهام بیرون می آیند و عینیت پیدا می کنند ، مذهب می شوند ، ایدئولوژی می شوند و بر جهانی دوگانه اصرار می کنند ، جهانی با دو سمت متضاد ، نظام های مقدس مدام دوگانه ی خودشان را می سازند و چشم شان در افق های دور و دیر به دنبال یک حادثه است ، حادثه ای که قرار است انسان را با اسبانی فرتوت از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 بهمن 1397 20:12
زاده شدن به بهمن و دخیل به دندان گرگ ما با ماه در دهان گرگ رفتیم در سیلاب زوزه ها زمین تاول زد از زخمی کهنه ما نفرین شدیم بی چراغ از زمستان گذشتیم با ردی از خون وخاطره از تابستان های بسیار برای یک دم تماشای زیبایی برای دیدن سپیده دم بی دغدغه ی ناگهانی رگباری. زاده شدن به بهمن و دخیل به دندان گرگ . عیدی نعمتی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 بهمن 1397 20:11
«برای مادر لطفی» زنان پریشان و گیسو بریده اسبان بیسوار و جنازههای رها گشته در امتداد دشت این نغمه مغموم میراث ماست. او با چنین میراثی ایستاده در امتداد خط خون افق و بیهیچ شتابی: زمزمههای سرود سوگش را به باد میسپارد تا بگرداند در شهر قامت شکسته و دلتنگ با هاله خونین ماه بر گرد سرش درفش غرور البرز را بر شانهاش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 بهمن 1397 20:07
مرثیه ای ماندگار خورشید با درد طلوع کرد مادری داغدار خاک را کنار می زند می شکافد .. ... هزارانِ لاله ی سرخ به سانِ سیاوش ، شکفتند ترانه ای غمگین سرودند لاله های بی کفن، بر خاستند بر شانه خویش فروغ خاوران را تا سحر تشیع کردند خاوران زنده ست در یاد ما و اندیشه ی تاریخمان
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 بهمن 1397 19:30
قابله نجوا می کند: دختر است ! شادی رختِ عزا به تن می کند. زیبایی تن به سوگواری می دهد. خورشید نا به هنگام غروب می کند. ابر پرده بر ماه می کشد، مرد روی بر میگرداند، با کلنگی بر دوش. و باد هو هوکنان، زنده به گورش کنید، زنده به گور....! روهینا . اخگر
-
برگی از صفحه دوستی
جمعه 19 بهمن 1397 19:26
کجای زمین جایی برای رقصیدن دارد جایی برای بوسیدن جایی برای خندیدن کجای زمین؟ هردخمه که دربگشایی آوازی محزون سردت میکند که سلامی سردهی هرباغ هرجنگل وهر کوهسار مردمانی غمزده لب به اندوه دوخته اند کودکان با چشمانی از اشک همدرد مادران خویش گریه میکنند ومردان دربغض های خاکستریشان آرام پیر می شوند کجای زمین خانه ای باید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 بهمن 1397 19:23
در کجای این زمان ایستاده ام؟ به کجا خواهم رفت؟ هنوز هم گاهی خودم را جلوی آینه از یاد می برم .. و یادی مرا واپس می کشد .. جوری ک لبخند می ماند و گاهی هم چشم های نمدار ..خسته ام از این بغض مانده در گلوی کلمات . دیگر نه به دریا می نگرم، و نه میل دارم که پای برماسه ها بکوبم. اما هنوز در ساحل بانتظار ایستاده ام دیگر میلی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 بهمن 1397 19:22
دلم را بین قلم و کاغذ گذاشته و غم هایم را با آنها تقسیم می کنم. فلب من امروز لبریز از اندوه است و لبریز از غبار و دود شده است. قلب من آرزوی بازگشت به کوی محلۀ کودکیم را دارد و بوی شیر تازه دوشیده شده از گاو ها و بوی آب و ریگهای داخل جوی آب ... من امروز حاضرم همه دار وندارم را در ازای کول پپیکه وکوت بدهم. بشرط آن که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 بهمن 1397 19:10
هوا سرد است خنده ها یخ بسته اند و بر دلها چسبیده اند خانه سیاه زمین تنگ و کاشانه ویران باغچه ی پر گل دستخوش طوفان صدای یک جنگل پرنده ای که آواز می خواند شاخه هایی که بهم می خورند هزاران جوانه سرخ بیدار شدند به سرنگونی شب سیاهکل سرخگون ترانه "رعنا " می خواند و نوای نان و آزادی را تکرار می کند..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 بهمن 1397 06:27
هدف غارت تحمیق انسان وسیله آیه های جهل چشم بند، دست بند، شلاق قپانی،بی خوابی ،تجاوز، شلاق،اعدام. چنین آمد وُ خیمه زد بر خاک وطن و سنگ بارید بر شانه های آبی دریا نیزه فریب ماه نشست بر سینه آینه دریا هزار پاره شد پیر و جوان چندان به کام مرگ فرو رفتند که سال هاست زمین بنفشه زاران است آنگاه ما گم شدیم در سال های خفته در...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 بهمن 1397 06:24
مشت هایمان را گره کردیم توی همین میدان ها، روزها و روزها ایستادیم.وشعار دادیم به امید اینکه خودمان وفرزندانمان طعم خوش آزادی را بچشیم .انقلاب پیروز شد .از شادی گریه کردیم .شیرینی پخش کردیم .ندانستیم گریه کردن عادتمان می شود گریه کردن عادت مان شد. خندیدن از یادمان رفت. طبل جنگ به صدا در آمد. جنگ فرصت های بزرگ را برای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 بهمن 1397 06:22
اشک ها واژه های گم شده من هستند آنهایی که راهی نیافتند تا برای تو شعر شوند
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 بهمن 1397 06:21
گم می شوم میان پرسه های بی صدا حوالی خانه ی تو جملاتم را می چلانم نوشته هایی می شود سراسر التهاب.غرق در یک خیال محض ، قافیه ها را ردیف می کنم و عاشقانه ها سر می خورد روی دفترم . واژه ها را کنار هم قرار می دهم تا خط خطی هایی شوند پر از عشق و آرزو ..جوری کنار هم چیده می شوند که انگار می خواهند به همه عاشقان جهان درس پس...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 بهمن 1397 20:33
در تربیتِ ما، سکوت را در حلقمان فرو کردند که دیگران ما را مودب بخوانند، همان دیگران سکوتِ ما را نشانه گرفتند و تا می توانستند تاختند و تاختند....ما لال بزرگ شدیم ، و تا آمدیم حرف بزنیم بغضمان شکست، بلد نبودیم بدون فریاد و بغض حرف بزنیم، لاجرم مودبانه احمق جلوه کردیم و احمقانه به جای صحبت گریه کردیم،وقتی تواناتر شدیم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 بهمن 1397 18:06
دیگر هیچگاه آرزو نخواهم کرد دیگر میلی به آن دریاچه ندارم دیگر نمی خواهم کسی را بیابم دارم در فصل بدی میمیرم فصلی که تنها بیماران بی قدرت میمیرند رها از خستگی ها رها از کابوسها رها از رویا و خیال در میان یک شهر کهنه وبی لبخند دارم میمیرم فقط این را می دانم بر بلندای قاموس نامردی دروغ چه معنی دارد.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 بهمن 1397 17:14
نشانه ها تاریک است ، نشانی ها راه به جایی نمی برد ، مومنان دروغ می گویند ، فرقی نمی کند ، چه مومنانی که در جست و جوی معجزه دست در آسمان فرو می کنند ، و چه مومنانی که پاهای شان تا زانو در خاک فرو رفته است .... بردار زمان هر خیالی را به دروغ تبدیل می کند ، به امر ناممکن ، به رویایی خوش منظر که در دامچاله های تاریک ذهن...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 بهمن 1397 08:28
چه توازن نابرابری بوی قساوت می دهد این زندگی یک سو کودکی گرسنه شکم بر پشت چسپیده که تمنای نان میکرد ودر سوی دیگر اندیشه ها واحسا س گم شده زیر داغ شهوت شراب ورقص بی پروای شکم بی خبر از اشک آن کودک و تن نمناک مادری که از فقر تن می آزارد همه ما با یک دروغ بزرگ سرنوشت خود را به دست باد سپردیم زمین سرد است .سرد.........
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1397 09:39
زنی آرام می خواند آواز کهنۀ غمگینی می خواند برای دلش آواز می خواند.آواز می خواند .. اما خیلی وقت است صدای دلش مثل همیشه نیست دارد از رفتن می گوید ... از نبودن ... از نیست شدن در یک غروب آرام . از سکوت ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1397 09:37
زنی را در وجودم گم کردم ،زنی که فقط دلش می خواست گاهی سرش را روی پاهای مادرش بگذارد و به خواب برود ... وقتی که برای رو به رو کردن او با یک عشق قدیمی، می گشتم، او از لا به لای کاغذ ها و کلمه ها بیرون آمد و بی اینکه حرفی بزند، رفت سالها زمان داد که برگردی ...زمان دادکه عاشق شوی ..خیلی صبر کرده بود ،انتظار ، سکوت ،این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1397 09:35
دوستی به من زنگ زد وگفت : که او در درگیری مسلحانه کشته شده ..چشمانم سیاهی رفت و توی آشپزخانه افتادم .وقتی چشمم را باز کردم دخترکم روی سرم اشک می ریخت.روزها وماه ها اشک ریختم وپنهانی عزاداری کردم .هر روز به یک بهانه شیون کردم .دیگر دل و دماغ زندگی نداشتم.این را نمی فهمیدند.نمی فهمیدند که من نمیفهمم من مرده ام یا او؟؟من...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1397 09:32
بهمن که فرا می رسد غمی بزرگ همه وجودم را فرا می گیرد .زمانی قرار بود هوا دلپذیر شود ..اما کرامت الله دانشیان نمی دانست که در زیر عبای ملایان هوا دلپذیر نخواهد شد .کلمات بسیار حقیرتر از رویدادهایند. آنچه رُخ میدهد، تخریبِ حسابشدۀ این مردم و کشوری است که به آنها وعده داده شده است.لمپنیزم از همان اولین روزهای انقلاب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1397 09:30
گاهی باید برای سوالهای بی جواب مانده، برای حس های بی پاسخ مانده، برای حرف های نزده، فقط شعر خواند. باید برایش بخوانم که: اگر سهم من از این همه ستاره، فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست. فروغ جان
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1397 09:29
خواب دیدم با هم بودیم .در خواب همه چیز خوب بود. انقدر خوب که تلخی این روزهای لعنتی حداقل برای ساعاتی ناپدید شدند. مدام از خودم می پرسم چرا خوابش را دیدم؟ چرا باید خوابش چنین آرام بخش باشد برای من؟ برای رابطه ای که تمام شده بود.عشق او برای من یک رنج مضاعف بود. نمی توانستم، الان هم نمی توانم، حسم را به او برای خودم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1397 09:26
سالهای زیادی است که من گم شده ام سالهای زیادی است که از گلهای باغچه بویی بر نمیخیزد زمان درمن گم شد ومن درزمانه در آسمان وگردش زمین محو شدم من قلب کودکی خودرا گم کردم لبخند ها همه بر لبها خشکیدند ودیگر کسی نیست که دستم را بفشارد سر ها همه بی حرکت بی جنبش بر شانه های فروافتاده ؛ ایستاده اند در انزوای این تاریکی در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1397 09:25
نیمه شب است ومن هنوز بیدارم . پرده را کنار میزنم .چراغ اتاقی در خانه روبرو هم روشن است .. این شب هاکه مدام خودم را بالا می آورم و هجوم بی رحمانه کابوس های خط خطی خواب از چشمهانم می پراند، چقدر خوب است که کسی همپای تو بیدار باشد، حتی آن طرف خیابان و چند متر آن طرف تر. دست هام یخ زده اند .. شال قدیمی بزرگ را روی دوشم می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1397 09:23
کوچه های عمر پیچ و خَم دارد ای لحظه ها یک لحظه آرامش بگیرید راستی آیا سری به کوه های پر برف زده ای ؟ از سرزمین درد سراغ گرفته ای سلام مرا به کولبران رسانده ای آیا تکه ای نان به کودکانشان رسیده است من که در غربت ، ترانه ها را در گلدان رؤیا به امید نوری می کارم برای اولین سرآغاز آزادی تا به نوازش برف در دل خاک تکیه کنند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1397 09:23
آفتاب ما مدتهاست در حوالی جهل با دشمنان ما نشسته است با هم نور را تحریف می کنند ستاره هادر این سرزمین آلوده به لکه های سیاه تبدیل گشته اند آسمان سخت می گرید برسرزمین قانون های نانوشته که نسل به نسل و خانه به خانه به ارث رسیده