ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
نشسته ام روی تپه ای بر فراز شهر
شهر کودکی .جوانی
به گذشته فکر میکنم
دلم میخواهد موهای عروسکم را ببافم
دنبال بادبادک های برادرم بدوم
رویاهایم را با تو تقسیم کنم
نمی نویسم که تو مرا بیاد بیاوری
فقط تقدیر را تحریر می کنم.
بگذار برایت بگویم از بیگاه دقایقم
گاه آواز خواندم و شاد رقصیدم
گاه خندیدم، گاه گریستم
از تپه های سنگی عمر، بالا رفتم
گاهی نیز طرحی از عشق بر دل کشیدم
زندگی را بدین گونه سپری کردم..