ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
تا به کی به صبر نشست؟
زیر آوار حرف و رؤیا و خیال، مچاله ام!
دور از خش خش سینه و تیک تاک دل و گرمای تن، عشق را چه معنایی هست؟!
این تنِ سردِ تبعیدی را چه میانه ای با آن شراره ی دور؟!
در کدامین فصل، آن گرمی مطبوع آید بدست؟
نه، پشت این ابر ضخیم، خورشید یخ زده است و این کرختی را امید گرمایی نیست.
سال می گذرد و سالمرگ نزدیک. در این رهگذر، صبر را چه معنایی هست؟
انگار نه خورشیدی به آسمان است و نه فصل گرمایی در راه!
انگار این تن خسته و پریش، باید در کرختی خود بخشکد!
انگار از رهایی خبری نیست، ''به'' که در لاک خود خزید و ساخت.
آری، این لاک سرد و سنگین، مأنوس تر است!
سایت متفاوت و زیبایی دارین خیلی خوشحال شدم دوباره به وبتون اومدم افتخار میدین پیش منم بیاین خیلی ممنون
96518
سپاس از حضورسبزتون