بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

گذشته ها

حیاط خونه عموم باغ بزرگی داشت .البته باغ مال پدربزرگ بود وپراز درختهای زردالو بچه که بودیم .با دوستام میرفتیم تو باغ وبازی میکردیم وواخرسر هم میرفتیم رودرخت ویه عالمه زردالو میچیدیم وشسته نشده تا می رسیدیم خونه نوش جون میکردیم .خاطرات زیادی از این باغ درگوشه ذهنم جاخوش کرده . یه درخت زردالو وسط حیاط باقی مونده بود وساختمانی ویلایی هم درگوشه ایی از این باغ ساخته شده بود .سالها قبل صدای ساز ودهل دراین باغ جاری بود.صندلی های پلاستیکی ردیف ردیف چیده شده بود .مهمون ها دسته دسته داشتن میرسیدن عروسی پسرعموم بود.ریسه های رنگی به حیاط جلوه خوبی داده بود .همه مشغول رقص وپایکوبی بودیم .عروس ودادماد با هلهله مدعوین وارد حیاط شدند وتبریک وروبوسی با فامیل ومهمون ها .خانواده ما کلا ورزش دوست هستیم وتعصب زیادی رو علایقمون داریم عمو یدالله طرفدار قرمز وعمه فهیمه طرفدار ابی .وفامیل تقسیم شده بود تو این دوتا گروه ما هم وسط میرقصیدیم وچوپی می کشیدیم که کل کل این دو بزرگوار شروع شد عمو اسکناس پونصد تومنی رو که قرمز بود شاباش میکرد .عمه هم اسکناس هزاری که ابی بود .شور وهیجان خاصی به عروسی داده بود وگروه موسیقی هم مست از این شاباش ها ریتم موزیک را هرچه بلندتر به صدا درمی اوردند .همسایه هایی که دعوت نبودند رو پشت بوم خونه اشون که مشرف بود به خونه عمو فرش انداخته بودند ونظاره گر این شادی بودند .کل کل عمو وعمه .ادامه داشت .همه پول هاشون رو شاباش کرده بودند وبچه ها رو برای اوردن پول روانه منزل کردند .خدا بیامرز پدرم جلو اومد وبا تشر گفت تموم کنید مگه این میشه واسه شما نون واب میشه  که جیباتون رو خالی کردین .بالاخره عروسی بسلامتی تموم شد ولی کل کل ابی وقرمز  هنوز هم درخانواده ما جریان داره ...حالا شما بگین قرمز یا ابی ..........

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.