ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
یک زن فقط یک زن نیست
دستانش راوی قصه های ناگفتنی است
نوازش میکند .کمک میکند .دعا میکند
کار میکند .جان می بخشد .
زنی را دیدم؛ گمشده در رؤیاهایش
یک زن را می توان تا بی نهایت سرود
زمزمه های عاشقانه اش را و رنج های بی پایانش را.
اری زنی را دیدم که ایکاش نمیدیدم چو رنج روزگار در سیمایش عیان بود و من در مقابلش ناتوان...شاید ان زن من باشم .شایدان زن تو باشی