ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
چه قدر این روزها عجول شده ام وچه بی تاب وبی قرار هستم امروز بیش از همیشه دلم هوای پرواز دارد،پرواز در آسمانی که حتی تکه ای ابر نداشته باشد دلم سرزمینی بی غصه را می خواهد کاش نجار بیاید و خانه ی دلم را از نو بسازد،خانه ای بی غم، پنجره ی باز و غروب پاییز نم نم باران مادرم را خبر کنم .وسایل خاله بازیم را از صندوقچه در بیاورد . عروسک پارچه ایم را دوباره بدوزد پای چرخ خیاطی بنشیند وبرایم پیراهنی بدوزد. دلم برای خواهر هایم ،برادر هایم ،برای خانه پرجمعیتمان تنگ شده، دلم برای بادبادکها تنگ است.
دلم برای رنگ و ترانه و لبخند،خانه قدیمی،برای خنده های کودکانه مان،دلم برای چکمه های پلاستیکی تنگ شده،همان هایی که شیرینی پوشیدنشان راهیچ جای دنیا نخواهم یافت.
دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم،برای اردو رفتن، دلم برای روزنامه دیواری درست کردنبرای خنده های معلم و عصبانیتش،برای کارنامه... نمره انضباط،دلم برای کشیدن موی دختر همسایه .قهر های کودکانه تنگ شده است. دلم میخواهد دفتر ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﻤﺮﻳﻦ کنم . چقدر دلم باز هم گرمای آغوش پدرم را می خواهد. چقدر دلم می خواهد رختخوابم کنار مادرم باشد وچقدر وچقدر............ ازهیچ کار کودکی ام پشیمان نیستم به جز آرزوی بزرگ شدن. ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺩﻟﯽ ﻧﺒﻮﺩ...
تا تنگ شود...
ﺗﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﻮﺩ ...
ﺗﺎ ﺑﺸﮑﻨﺪ........کاش