ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
چقدر مُحتاجم
به کسی که حرفهایم را نزده،
از چشمم بخواند...دهانم رابگیردوبگوید
هیچ نگو ...لرزش لبانت گفتنی ها را گفت
دهانم را بگیرد و بگوید :
هیچ نگو...
لرزش لبانت گفتنی ها را گفت،.
در روز اول بندگی برپیشانی من ننوشته بود سکوت کن
رودرروی باد ایستاده ام
سینه به سینه ی کوه
تمام سنگ ها از شانه های من بالا رفته اند
پشت این بغض سنگین بیدی نشسته
که خیال میکرد با این بادها نمیلرزد
کاش خودم را جایی بگذارم
وبرگردم ببینم نیستم .........