بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

برگی از صفحه یک دوست عزیز

شب قشنگی ست ، هواملایم و ،نسیم خنکی می وزد ،همه جا چراغانی شده ،وشادی درهواموج می زند .عروس و داماد تازه از راه رسیده اند ..دخترها ،پسرها ، زنها و مردها دست در دست یکدیگر در وسط حیاط بزرگ دورادور آن دو ،کردی می رقصند و چوپی می کشند ، سرچوپی حال و هوای تازه ای پیدا کرده ،غوغا می کند ، پای میکوبد و همه را به تحسین و شگفتی واداشته است .مدعوین پیروجوان روی صندلیها به ردیف نشسته اند و به اشکال مختلف ، شادمانی خودرا به عروس و داماد نشان داده و شادباش می گویند ، آن طرف دیگر حیاط، تالار بزرگ درتدارک برنامه های دیگر این سور وسات است ، چه داستانی دارد این تالار ! چه بزرگ و ارجمنداست این تالار ! که حضور وسایه یک" زن" را بر فراز خود دارد . وچه قدرتمنداست نقش ابن زن در اداره تالاری به این بزرگی ! تالاری برای جشن ها ، عروسی ها ،شادمانی ها و عزاداری های این مردم ، مردمی ساده و صمیمی ،از هرجنس ، هر زبان ، هر دین ، هر قشر و هر طبقه ای ......

 .تالاری برای پذیرایی انبوهی از مردم به صرف شام ، چای ،شیرینی و میوه ،برای اشکها و زاریها ویا برای رقص ها و پایکوبی هایشان تا سحرگاه .....

وچه زیباتر اینکه نام این تالار،"بیتا " نام دختر دردانه و ازدست رفته آن" زن" باشد 

 وچه دلنشین است که رنج و درد ازدست دادن فرزند ،مادر داغدبده را از پای نینداخته وبا کار وتلاش شبانه روزی اش یاد دختر جوانمرگ شده اش را هرشب در خنده ها و گریه های مردم و هردم در ذهن وقلب خود تازه می کند 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.