ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
توورویاها یت
تو و
رویاها یت را
دریا با خود برد!
وپیش ازآنکه
زندگی
به گفتگویی برآید،
موج دریا
آرزوهایت را شست،
و جلبکها
پیکرت را
به غرقاب سیاه اعماق
فروکشیدند.
آب را
توانِ برکول کشیدنِ جان ات نبود،
پس برگرده یِ خاک
بازت فرستاد.
فرزند سرگردان زمین،
درچرخه یِ بیدریغ استثمار
زندگی ات
تاوان لقمه ای نان شد!
تا سرود هماهنگ سرمایه
در امنیتِ چپاول،
مرزهای مقدس اش را
پاس دارد.
کشتی دیگری خواهد آمد
تا هراس آدمی را
درکرانی لنگراندازد،
هواهنوز
به بوی تنت آغشته است،
آنگونه که پیش ازتو
بوی نمناک مرگ
خاطردریا را
هزاران بار آشفته بود.
ومن این درد را
بدانگونه سرودم
که بی محابای مرگ،
آوازِ شور زندگی باشد.
تو
درمن و رویاهایم
میرقصی،
وآب و خاک و آتش میخوانند:
که انسان
تداوم نبرداست.
داریوش سلحشور
بهمن ١٣٩٧