ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
گم می شوم میان پرسه های بی صدا حوالی خانه ی تو
جملاتم را می چلانم نوشته هایی می شود سراسر التهاب.غرق در یک خیال محض ، قافیه ها را ردیف می کنم و عاشقانه ها سر می خورد روی دفترم . واژه ها را کنار هم قرار می دهم تا خط خطی هایی شوند پر از عشق و آرزو ..جوری کنار هم چیده می شوند که انگار می خواهند به همه عاشقان جهان درس پس دهند..
واژه ها خود مختار می شوند طغیان می کنند .انگار نه انگار منی هم وجود دارد.می روند و از ته خاطراتت جمله ای بر می دارند و تمام نبودنهایت را برسرم آوار می کنند .
این واژه های سر درگم دغدغه تو را دارند.گاهی پیش من بغض می کنند و گاهی می بارندو به ناچار من را مجبور می کنند که همه را به نام تو گره بزنم.
روزها از پی هم چون باد می گذرد و آنکه به جا می ماند من هستم و امتداد این راه که هیچ چیز نبود جز آب در هاون کوبیدن های مداوم ......شاید دلم داشتنت را توهم زده بود...