بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

در روزگاران قدیم  کشوری  بود، با حاکمی   کج فهم همه مردم از صبح تا شب کار می کردند. تمام وقت رو به غم، محنت  می گذراندند . هیچ کس حق نداشت در این دیار  اظهارعشق کند به محض اینکه کسی عاشق می شد بسختی مجازات می کرد.  . خلاصه مرد ها و زن ها از ترس اینکه یه وقت عاشق هم نشوند . به هم نگاه  نمی کردند  .حاکم این  سرزمین تمام علمای دینی اون سرزمین رو خرید و گفت : برید تو خیابون ها جار بزنید که اگر فردی در قلب خود عشقی داشته باشد آن قلب جزو قلب های  جهنمی است و ... یا علمای سیاسی می گفتن : مردم عزیز شما نباید این فرهنگ بیگانه عاشقی رو از کشور های دیگر یاد بگیرید انها می خواهند با استفاده از این نقشه ما رو از پیشرفت باز دارند وبرای جلوگیری از عاشقی  شروع به تبلیغ بهشت وجهنم می کردند وحاکم بزرگ که می دید نمی تواندبا مردم مقابله کند تمام علما را جمع کرد وگفت چاره ای بیاندیشید .یکی از انها گفت چشمانشان را کور کنیم .دیگری گفت :بهترین راه این است مصیبتی ایجاد کنیم بلکه تا مدتی به فکر چیزی نباشند ..واخرین راهکار را یکی از علما اعلام کرد بیایید اقتصاد را انچنان ویران کنیم که هر چقدر هم تلاش کردند همیشه سفره شان خالی باشد..
وبالاخره کسی به نتیجه نرسید مردم غیر علنی عاشق شدند وعشقولانه های فراوانی کردند و اعدام شدند وبه زندان افتادند ولی پایداری کردند تا اینکه یکی از علما گفت کشور را دوقسمت کنیم مردانه وزنانه این بهترین کار بود زنان را به زور وکشان کشان با قاطر به جایی دیگر بردند وماموران زن برایشان گماشتند نام ان زنها را فاطی گذاشتند ..دختران فکری اندیشیدند شروع کردند به نامه نگاری کردند کبوترهای نامه بر خریدند وبرای پسران نامه های عاشقانه می نوشتند فاطی خانوم ها متوجه می شدند وگیس دختران را می کشیدند وانگشت هایشان را می شکستندوموهایشان را قیچی می کردند  .بالاخره مشکلات حل شد  سران شروع به شکار رفتن کردند وحرمسراها در یکی از ایالت ها ایجاد شد بچه هایشان در حوضچه های حرمسرا  آهنگ های آنچنانی گذاشتند ورقصیدند ورقصیدند .دیگر از عشق وعاشقی خبری نبود تا اینکه مردم دوباره به فکر افتادند که چکار کنند تا از این وضعییت نجات پیدا کنند یکی از نخبگان پیشنهاد داد که پادشاه را به قسمت زنان ببریم تا بلکه عاشق  یکی از زنان بشود.
با هزار ترفند پادشاه را به انجا کشاندند.تصویرهای زیبایی از زنان را به در ودیوار زدند ادل .نانسی .انجلینا جولی وسوفیالورن .پادشاه درمقابل چهره زیبای سوفیالورن با یاد آوری خاطرات جوانی از هوش رفت ومردم همه سوت وهورا کشیدند و......اینگونه شد که عشق اغاز شد .........وهمه مردم با هم اهنگ دریا دریا دریا را خواندند ولاوها ترکاندند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.