بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

گاهی دلم میخواهد  از تنهاییم  لذت ببرم ..هیچ فکر کردی چقدر خوب است صبح زود از خواب بیدار شوی و خیابان خیس وباران زده و خالی را برای رفتن به مقصدت تنها قدم بزنی،  دختران وپسران مدرسه ای را ببینی و برایشان آرزوی موفقیت کنی و لبخندت را به صورتشان بپاشی ، دلت ضعف برود از حال خوبی که داری...
آخ که چقدر دوست دارم این حس و حال را، هوای خنک خنک  را...مثلأ سوار تاکسی شوم و شیشه  را پایین بیاورم، باد بخورم،
نفس بکشم و در مقابل اعتراض مسافرهای دیگر بلند بخندم و بگویم: پنجره های بسته و شیشه ها مرا خفه میکند، باید نفس بکشم نفس...

بخندم و با دستم هوا را بگیرم و ببوسمش، از تاکسی که پیاده شدم به یاد کودکی هایم پایم را داخل چاله های آب بزنم وشلپ وشلپ صدایش مرا به همه گذشته وصل کند ..راستی یادم رفت زنگ در خانه ها را بزنم وفرار کنم و نگاه خیره ی دیگران را که دیدم  بگویم: ببخشید اگر زیادی دیوانه ام و چشمانم را به روی تمام ناخوشی ها ببندم...
چقدر این حس های ریزو درشت را دوست دارم ..
 غروب های شلوغ سراب و دور بیمارستان تمام عشق من است آنقدر که دلم میخواهد  جنب و جوش آدمهارا تماشا کنم  آسمان را که میخواهد پررنگ شود دوست داشته باشم ، عکس بگیرم و دلخوش شوم به عصرهایی  که تنهایی مرا زیباتر میکند.... علف های  وحشی کنار جاده ..صدای موج آب که نسیم صدایش را به گوش می رساند .کواک کواک مرغابی های داخل دریا چه ..بوی آش دوغ نازنین مادری در دکه ای کنار سراب ..بستنی سیب ترش  دور میدان بیمارستان ..وگاهی که لرز میکنی چایی داغ داغ که حسابی وجودت را گرم می کند .گریزی  بزنی   به کوچه باغهای زیبای خالصه .بابونه های ریز کنار جوی آب وصدای زیبای گنجیشک وپرندگان و....گاهی به خودت فکر می کنی وگاهی خیالی از ذهنت می گذرد .و گاهی و گاهی ......
.حالا فهمیدی چرا میگویم لذت دارد تنهایی گذراندن فقط خودت ورویاهایت .آرزو هایت ...
لذت دارد اینکه حواست پرت یک نفر نیست، پرت یک دنیاست با تمام اتفاق هایش...اتفاق های دل انگیز و خنده ها و دلخوشی های یواشکی اش... و فقط در  تنهایی می توانی این همه زیبایی را درک کنی  قصه عجیبی ست ، نه ؟!!

راستی  ببخشید که گاهی بیش از حد دیوانگی را دوست دارم ....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.