بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

روی لبه تراس نشسته ام...
خطرناک بود اما دوست داشتم....
عطر گل های همسایه روحم را نوازش می داد و آهنگی که در گوشم بود با صدای وزش باد قاطی می شد...
باران نم نم شروع به باریدن میکند و صدای پایش آرام آرام به گوشم می رسد. و چیک چیک گونه هایم را می بوسد . و بوی خاک تمام وجودم را پر میکند ....
طنینِ نسیم در گوشم میپیچید. زانوهایم را محکم  بغل می کنم و از لبه تراس  عقب می کشم . خیس شدن زیر باران را دوست دارم ..
صدای پچ پچ زیبای قطره های باران عالمی دارد . گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند، و گاه لرزه بر اندام و همه وجودم می اندازد...

حس میکنم او هم از چیزی کلافه است، همیشه باران برای من بهانه ایست تا با تو به رویا سفر کنم .همه چیز دست به دست هم می دهد تا تو فراموش نشوی..
آسمان و ابرهایش هم با یاد تو در دلم غوغایی بر پا میکنند ..
یادت
خاطراتت
همه و همه همراه من به همه جای این خانه سفر میکنند...
چه در حیاط و چه در اتاق ها ، در سکوت خانه ، در لابلای اوراق کتابهایم....
.
در این فضای تلخ تنهایی
در جانم؛
در تنم؛
در قلبم؛
دوباره به عالم خیال پناه میبرم ...
.
موهای قهوه ایِ بلند و زیبا ، انگشتان نازک و کشیده  چشمان میشی رنگ که همیشه با حسرت همه زندگی را نگاه میکرد..؛
من میخواهم خیال کنم ...تو ، من ، زندگی ، لبخندها ، که بعداز لحظه ای به قهقهه تبدیل میشدند...
.
کسی حق ندارد این خیال را از من بگیرد...
هیچ کسی این لحظات را نمیتواند تصور کند ..
لحظاتی که زیر باران به جای اینکه خیس شوی آتش می گیری .......
من بارها وبارها  بعداز این رویاها  از خانه ، از این شهر ، از این سرزمین ، از این دنیا...
بارها و بارها رفته ام .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.