بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

کسی آواز می‌خواند
و من مثل هر بار با دقت به آوای عجیبش گوش می دهم
باز آوایی که خوب نمی فهمم چه میگوید
باز هم گذشته های دور .دور
 قاب عکس خاک گرفته پدرم روی دیوار
کسی حیاط را آب پاشی می کند
و من زیر شاخ و برگ مو
تاب می‌خورم و با صدای نازکم
هم آوای آواز قدیمی پدربزرگ می شوم
مادربزرگ گلدان هایش را روی ایوان می گذاشت
صدای جیرجیرک ها، لالایی مادربزرگ و گل هایش بود
 قصه های زیبای او گل ها را زنده تر می کرد
 پرندگان کوچک و آوازخوان را به سوی باغچه اش می کشانید.
دامن کوچکم را پر می کند از گل های خوشگل خوشبو
روزهای کودکی؛روزهای باورهای ساده،روزهای گرم و شیرین.
اه مادربزرگ کجایی ؟
آمده ام ببینمت اینجا.
خیلی وقت است که خانه ات دور شده است
سنگ سفید مزارت
کهنه و پر از جای پای غریبه ها شده
دست می کشم بر مزارت
به خیال نوازش گیسوان سپیدت.......

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.