بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

بیتا

بیتا دل نوشته های رویایی وخیالی نیست، اندوه و حزن یک مادرست، بیتا عشق مادریست به دختر، دلنوشته ی مادرانه، بیتا وبلاگ مادری دل سوخته وفداکاراست که تمام لحظات زندگی را با خاطرات و یاد دخترش زنده ست و زندگی می کند.

گوشه پنجره  را باز میکنم .
خانه را از تمام غبارها پاک میکنم
به انتظارت چشم به کوچه دوخته ام
وقتی تو برگردی
من دوباره متولد می شوم
پیراهن گلدارم را می پوشم
رنگین ترین رنگین کمان  را به گردن می اویزم
هی از بهار می گویم وباران اش
چرا ابرها دیرکرده اند؟
بهار هم خسته شد
بهارنیامده  قصد دارد  کوچ کند
شب به پایان خود نزدیک شده است
ستاره ها خاموش شدند.
 من هنوز کنار پنجره..
انتهای کوچه را مینگرم..
شاید که تو..
تو نیامدی
گلهای پیراهنم خشک شدند...بهار رفت .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.